یادداشت های یه پسر کوچولو

این وبلاگ یادداشتهای من است . من پوریا ده سال دارم .

یادداشت های یه پسر کوچولو

این وبلاگ یادداشتهای من است . من پوریا ده سال دارم .

یه خاطره ی فوتبال دیگه

امسال کلاس پنجم بودم. نزدیکای دی بود با بچه ها توی حیاط داشتیم فوتبال بازی میکردیم. البته به این اشاره کنم که یه حیاط بزرگ داشتیم که توی اون به اندازه ی همگی مون جا بود . فکر نکنید خیلی کمیم هااا ! نه ! خیلی هم زیادیم . خوب دیگه سرتونو درد نیارم تیم ها یاربندی شدند . منم توی خط حمله ی گروه دو بازی میکردم. اولین موقعیت به دست اومد . چه ضربه ای ! چه می کنه این پوریااااا ! حیف از کنار دروازه رفت بیرون . بازیکن های تیممون یه خورده سرم داد زدند و کلی غر زدند که چرا زدی بیرون . بعضی ها هم تشویقم کردند که سعی ام خوب بود . ولی باید دقت می کردم. موقعیت اول برای تیم رقیب پیش اومد . راستی دوست صمیمی من هم تو اون تیم بود و یه رقابت دوستانه داشتیم . خوب اونها که موقعیت داشتند استفاده کردند و خوشبختانه دروازه بان ما  دروازه بان با تجربه ای بود . فکر نکنید که جی جی بوفون بوداااا ! ولی توپو به کرنر زد . تعریف از خودم نباشه ولی منم دروازه بان خوبی ام . حالا ولش کنید . اونها از کرنرشون هم خوب استفاده کردند ولی دروازه بانمون فوری توپو گرفت ُ همون که شبیه جی جی بوفونه !  بعد توپو سانتر کرد و به من داد . من هم وایساده بودم وسط میدون و فقط یه دفاع روبروم بود . رفتم جلو اون مدافعه اومد که جلومو بگیره ... آخ آخ آخ ...

فکرشم که میکنم پام درد میگیره . نامرد یه تکل رفت رو پام ...داورمون هم گفت که بازیو ادامه بدیم . منم داشتم حرص میخوردم . اونها یه موقعیت ایجاد کردند و یه ضربههههههه ... وای بد شانسی رو .... گل خوردیم ! حرصم داشت بالا میگرفت !

خلاصه تیم یک و سه اومدند بازی کنند . تیم سه بعد از دو دقیقه یه گل بهشون زد . بازی که تموم شد ما باهاشون بازی داشتیم. اونها یه بازیکن خوب داشتند . من که اولین موقعیت دستم اومد یه شوت محکم زدم ... اون بازیکن خوبه اومد و توپم رو گرفت ... بعدش دفاع ما توپو گرفت و به من پاس داد . منم یه ضربه ... گلللللللللللللللللللللل .... اونقدر ذوق زده شده بودم که رفتم تو بغل برو بچه ها ...

خوب اینم یه خاطره بود ...

نظرات 2 + ارسال نظر
سید کمال شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:12 ب.ظ http://baroonedeltangi.blogsky.com

سلام
امیدوارم که همیشه موفق باشی خیلی خوب می نویسی ادامه بده
منم یه پسردایی دارم هم سن تو ولی جز وحشی بازی چیزی بلد نیست البته درسش خوبه
از خودت بیشتر بگو از این که کجا درس می خونی و این که چجور آدمی هستی
به منم سر بزن خداحافظ

پدر شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:22 ب.ظ

انشایت بد نیست با اینحال عوض این حرف ها کمی کتاب مطاله ئ کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد